نوشته جک هارت
بسیار بیشتر از آن که اکثر خوانندهها فکر میکنند کار انجام میدهد. غالبا سختترین چالش پیش روی نویسنده است و تقریبا در هر نوشتهای اساسیترین بند آن به شمار میرود.
منظورم البته بند آغازین (لید) است، اولین مانع خشنی که راه را بر نیروانای مد نظر دوروتی پارکر میبندد که زمانی گفته بود از نوشتن متنفر است اما عاشق متنی است که نوشته است.
بسیاری از نویسندگان میدانند که در نوشتن بند آغازین یا زنده خواهند شد یا خواهند مرد و در این چند خط زجر میکشند، چون یک آغاز خوب باید چندین کار را همزمان انجام دهد.
یک آغاز خوب بلافاصله خواننده را به بند میکشد. خوانندگان باد هوای ادبی را به عنوان وعده توخالی میشناسند. لفاظی خیالی نمیتواند جای اطلاعات مستحکمی را بگیرد که توجه خواننده را درگیر میکند.
سرانجام این که یک آغاز خوب یک اصل سازماندهنده تمامی یک مطلب است و به همین دلیل است که جان مکفی میگفت یک آغاز خوب «چراغی است که بر سراسر یک مطلب نور میافکند.»
مستقیمترین راه جلب توجه خواننده خلاصهای ساده از محتوای مطلب است. خوانندگان خلاصه را بررسی میکنند و تصمیم میگیرند که مطلب به زندگانیشان ربطی دارد یا نه. چنین خلاصهای البته یک آغاز مستقیم خبری است.
خلاصههای آغازین در حدی موفق میشوند که روشن نکته اصلی بقیه مطلب را شرح دهند. زمانی که بر نکته دیگری به جز مهمترین نکته تکیه کنند، شکست میخورند و منظورمان از روشن نبودن آغاز همین است. یا زمانی که آغاز نکته مرکزی را طوری بیان کند که ربطی به زندگی خوانندگان نداشته باشد. یا زمانی که به قدری مبهم باشند که خواننده هیچ نداند چه چیزی را قرار است در ادامه بخواند. یا زمانی که پر از جزئیاتی باشد که بر نظر کلی مورد نیاز خواننده برای تصمیمگیری در باره خواندن مطلب پرده بیافکند.
راه غیرمستقیمتری برای جلب توجه خواننده مجموعهای پر از ابزارهای ادبی است که ما نویسندگان از زمانی پروراندهایم که نقاشی بر روی صخرهها را شروع کردیم.
ما میتوانیم از چیزی خبر بدهیم، که با طرح این که خبر مهمی در حال وقوع است، اضطرابی هیجانانگیز ایجاد میکند: «چرخها از زمین برخاستند و هواپیما به طرف شمال کج شد. گیبسون به سختی زوزه بلند موتور شماره 2 را میشنید.»
یا این که میتوانیم کاری را بکنیم که گاهی فیلمسازان با موسیقی انجام میدهند و حس پیامآور رویدادی نزدیک را ایجاد میکند. «در با صدای جیرجیر باز شد. او در تاریکی بیرون شبح کمرنگ پیکر یک انسان را دید.»
یا این که میتوانیم به یکی از جزئیات جالب و هیجانانگیز بچسبیم («او ابتدا چاقو را دید...») یا صحنهای درگیر کننده را ترسم کنیم («رودخانه از جلوی آلونک پیچ میخورد و ساحل ریزان را میفرسود.») یا رشتهای از رویدادها را طرح کنیم که خواننده مایل است تا به آخر دنبال کند. («او در را باز کرد و از هواپیما بیرون جست.») یا با استفاده از ضمیری که قبلا به کار نرفته تحریک کنیم («این قطعهای اساسی در هر مطلبی است.») صدها استراتژی متفاوت همان کار را انجام خواهند داد.
اما هیچ یک موفق نمی شود مگر این که مطلب با محتوایی عرضه کند. بندهای آغازینی که کمتر از همه توجه را جلب میکنند آنهایی هستند که به شرح کارهای پیش پا افتاده میپردازند و در اطلاعات خاصی گیر میکنند که هیچ کاربرد آشکاری برای زندگی خواننده ندارند، هیچ وعدهای در مورد مطالب هیجانانگیز بعدی نمیدهند یا هیچ حرف اساسی نمیزنند. آنها بندهای آغازینی هستند که باعث میشوند خواننده بپرسد: «خب که چه؟»
یک بند آغازین موفق هم پرمحتوا است و هم صادق. به شرح یک «درگیری» نمیپردازد که در پایان یک مباحثه آرام از آب در میآید. در باره خطری در دوردست هیاهو به راه نمیاندازد. هرچه وعده میدهد، تحویل هم میدهد.
و برای نویسنده هم اثربخش است. یک بند آغازین محکم توجه را بر موضوع مطلب متمرکز میکند و به این ترتیب اصل اساسی سازماندهی مطالب بعدی را تعیین میکند.
این کار بسیاری از اشکالات را جبران میکند. عدم تشخیص مفهوم یک مطلب هم به یک بند آغازین بد و هم سختی نگارش منجر میشود. به جز این که نکته مرکزی مطلب را بفهمید، چطور میتوانید در باره بند آغازین خودتان قضاوت کنید؟ و چطور میتوانید نوشته را درنوردید بدون این که بدانید به کجا میخواهید بروید؟
نویسندگانی که مدام با بند آغازین کلنجار میروند بدون استثنا مراحل ضروری اولیه فرایند نوشته را نادیده گرفتهاند. آنها به جای این که در باره موضوعهای هدفدار بنویسند به نوشتن در باره موضوعهای کلی و شکل نگرفته میپردازند. و در رسیدن به اظهارنظر مشخص در باره موضوع که به گزارششان کمک کند ناموفق میمانند. وقت کمی صرف مرتب کردن یادداشتهایشان و ترسیم طرحی ساده برای مطالبشان میکنند یا اصلا وقت صرف این کار نمیکنند.
از این مسایل روشن میشود که چطور نوشتن بند آغازین نویسنده را از توان میاندازد. این کار خیلی فراتر از تایپ چند کلمه است. این کار در حقیقت تمامی تفکر متمرکز بر برنامهریزی و سازماندهی کل مطلب را در بر میگیرد. به این دلیل است که مکفی میگفت که زمانی که بند آغازین را بنویسید، 90 درصد از کار را انجام دادهاید. تعجب چندانی ندارد که تصور نوشتن یکی دو سطر ساده میتواند بهترینِ ما را بترساند یا تعجبی نیست که گام اول غالبا بلندترین گام سراسر سفر است.
هارت، خبرنگار، ویراستار و استاد دانشکده روزنامهنگاری، مدیر پرورش کارکنان و مربی نگارش در اورِگونیَن است.
ادیتور & پابلیشر
9 ژانویه 1993