نوشتهی جولیان بارتُن
1 – توصیهی جی اَلیسُن، تولیدکنندهی برندهی جایزه، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا
پیش از مصاحبه:
با تجهیزاتتان راحت برخورد کنید. اگر شما اینکار را بکنید، همه همین کار را خواهند کرد. پیش از خروج تمام تجهیزات را کنترل، تمیز و امتحان کنید. باتریهای نو در آنها بگذارید. ضبط آزمایشی انجام بدهید. پیش از حد لازم تدارک ببینید. پیش از ورود همه چیز را آماده کنید. در اتومبیل بنشینید (یا در مترو، یا در میان درختان) و روی نوار اول برچسب بزنید و آنرا در دستگاه قرار دهید، نوارهای بعدی را برای تعویض سریع آماده کنید، صدا را تنظیم کنید.
در طی مصاحبه:
تماس نگاهها را به یاد داشته باشید. نگذارید میکروفن به کانون تمرکز تبدیل شود چون بین شما و مصاحبهشونده قرار دارد و باید نگاهتان از آن عبور کند. من معمولا کار را با نگهداشتن آزاد میکروفن شروع میکنم، انگار که چیز بیاهمیتی است. گاهی آنرا به صورتم تکیه میدهم تا مشخص شود که از قدرت شیطانی برخوردار نیست. ممکن است کار را با یک سوال بیخاصیت شروع کنم («چه هوای عجیبی») و بعد کمکم میکروفن را از پایین به طرف دهان مخاطب نزدیگ میکنم، اما جلوی تماس نگاهها را نمیگیرم. شما روش کار طبیعی با میکروفن را پیدا خواهید کرد، اما این موضوع مهم است.
از پرسیدن یک سوال به روشهای مختلف نترسید تا وقتی که رضایتتان کسب شده باشد. به یاد داشته باشید که میتوانید شروع و پایان دو جواب را با هم ویرایش کنید، اما حتما باید محتویات را حفظ کنید. اگر صدایی در لحظهی مناسبی مزاحمت ایجاد کند، سعی کنید دوباره آنرا ضبط کنید.
من غالبا دوست دارم در طی مصاحبه حرکت کنم. طرف را از جا بلند کنید و حرکت دهید: «نشانم بدهید.» این کار باعث آرامش آدمها میشود و حواسشان را از میکروفن پرت میکند. از مخاطب بخواهید توضیح دهد کجا هستید و چکار میکنید. به اشیا و مناظر اطرافتان اشاره کنید. اما میکروفن را نزدیک به آنها نگه دارید. تمام این کارها احساس نسبت به محل، عمل و نزدیکی را در شنونده تقویت خواهد کرد.
اگر حرف مصاحبهشونده را قطع کنید یا همزمان با او حرف بزنید، نمیتوانید صدای خودتان را در هنگام ویرایش حذف کنید. این کار باعث میشود احساس ارتباط مستقیم بین مصاحبهشونده و شنونده از بین برود؛ به جای آن، شنونده گوش به گفتوگوی شما خواهد ایستاد. این باعث میشود شما تصمیمی در بارهی تولید هم بگیرید. اگرمیخواهید در گزینههای تولید آزاد باشید، بلند نخندید یا با صدای «آها» یا صداهای دیگر تأیید نکنید. باید سوژهی شما بفهمد که گوش میدهید، اما از تکان سر، تماس نگاهها و لبخند استفاده کنید.
2 – توصیهی نئال کُنان، مجری، «گفتوگوی ملت»، رادیو سراسری مردم
سوالها را کوتاه بپرسید. زودتر از موقع با طرح دادهها به پرسشها زرق و برق ندهید. گاهی بهترین سوالها عبارتند از: «واقعا؟» «ادامه دهید!» «شوخی میکنید!» این گفتهها حتما نمونههای گفتوگوی فصیح سقراطی نیست، اما باعث تداوم گفتوشنود میشود. و این همان کاری است که سعی دارید در مصاحبهها انجام دهید.
یک سوال خوب دیگر این است: «یک مثال مشخص برایم بزنید.» این کار باعث میشود شنونده یک ایدهی انتزاعی را در واقعیت بفهمد.
هر بار فقط یک سوال بپرسید. اگر من بگویم، «چرا اینکار را کردید و فکر میکنید بعد چه اتفاقی میافتد؟» در این صورت مصاحبهشونده از انتخاب جواب دادن به یکی از این دو سوال یا اصلا جواب ندادن برخوردار است. اغلب پیش میآید که شما و مصاحبهشونده بخش اول سوال را فراموش میکنید.
ترتیب تاریخی اساسیترین شکل روایت انسان است. پرسش اساسی دراین روایت این است: «و بعد؟» کار شما این است که همیشه معلوم کنید که بعد چه اتفاقی افتاد، تا شنوندگان روایت را با شروع، وسط و آخر بشنوند.
اگر کسی روایتی احساسی دارد، مواظب باشید پیش از مصاحبه آنرا فاش نکنید. یک روایت در بار دوم همان اثر بار اول را نخواهد داشت. شما میخواهید شنوندگان آنرا بشنوند، بنابراین حتما روایت تازه را ضبط کنید.
زمانی که ناگهان سوالی به ذهنتان نمیرسد، بهترین سوال ذخیره این است: «این جالب است. بیشتر تعریف کنید.» این حرف هرگز بدون پاسخ نمیماند.
3 – توصیهی تونی کاهْن، مجری، «جهان»، بیبیسی و رادیو مردم در بارهی ارزش سکوت در طی مصاحبهها
مدتها پیش با کسی در بارهی دورهای بسیار دردناک در ازدواجش مصاحبه میکردم، موضوعی که میدانستم در بارهاش قبلا صحبت کرده است. او اندوه را تشریح میکرد، اما من حسش نمیکردم. سر در گم بودم که چه چیزی بپرسم که پیشتر نپرسیده باشم و ما را به مرحلهی بعد ببرد. بنابراین، کاملا با پیش فرض، در نهایت هیچ نگفتم. او حرفش را تمام کرد و بعد برای سوال بعدی به من نگاه کرد. من هم به او نگاه کردم، و امیدوارم که محترمانه نگاه کرده باشم، و قطعا هیچ خواستی از او نداشتم. فقط گذاشتم سکوت ادامه پیدا کند. تنشی که شروع شد اولین هیجانی بود که به نظر من هر یک از ما تا آن وقت احساس کرده بود. چند لحظه بعد، او دوباره شروع به حرف زدن کرد تا بر سکوت ناراحتکننده غلبه کند، اما اینبار عمیقتر سخن میگفت. روایت او جان پیدا کرد، با عواطف فراموشنشدنی که حس میکردم انگار اولین بار است از سر میگذراند.
وقتی که فکرش را میکنید، سکوت در حقیقت وجود ندارد، دارد؟ اگر وجود داشت، نمیتوانستید آنرا بشنوید. همواره در آن چیزی که «سکوت» مینامیم، چیزی رخ میدهد، یا صدای هوا است، یا صدای خیابان از دور یا افکار خود ما که گرد میآیند تا شنیده یا بیان شوند.
وقتی عصبی هستید، شاید فکر کنید هیچ اتفاقی در «سکوت» نمیافتد، اما میافتد. بهعلاوه، وقتی عصبی هستید، حس شما از زمان قابل اعتماد نیست؛ این حس سرعت میگیرد و گذشت دو یا سه ثانیه را آدم ده یا بیست ثانیه حس میکند. فکر میکنم خوب است به یاد داشته باشیم که وقتی به نظر میرسد در مصاحبه راه به جایی نمیبریم (البته مشروط به این که مصاحبه زنده نباشد) بهتر است از سرعت کم کنیم و به جای عجله در کار یا پریدن به مطلبی دیگر به سکوت اعتماد کنیم.