خوانندگان پیش از این که چشمشان به مطلب یا عکس بعدی حرکت کند، فقط چند ثانیه فرصت می دهند که توجهشان را جلب کنید. برای این که توجه خواننده را حفظ کنید نیاز به یک بند آغازین محکم و موجز دارید.
یک محور روشن
برای نوشتن یک بند آغازین محکم، باید محور مطلبتان را تشخیص دهید و درک کنید. استفاده از هر یک از این روش ها یا تمام آنها پیش از شروع به نوشتن به تقویت مطلبتان کمک می کند، بخصوص در چند پاراگراف مهم اول.
بپرسید مطلب در باره چیست. در حین گردآوری اطلاعات و نگارش، مرتب از خودتان بپرسید چرا خواننده ای باید بخواهد آن را بخواند. بروس دِ سیلوا از آسوشیتد پرس می گوید زمانی که می خواهید محور مطلب را پیدا کنید، این سوالها را بپرسید: چرا این مطلب برایت مهم است؟ چرا در وحله اول می خواستی این مطلب را بنویسی؟ چه چیزی از نظر احساسی بر تو اثر می گذارد؟ چه کسی سود می برد/زیان می بیند؛ پول به دست می آورد/پول از دست می دهد؟ یافته های شما چگونه بر خوانندگان تاثیر می گذارد؟ چه چیزی تازه است؟ وقتی دانستید مطلب در باره چیست، خواهید دانست در اول مطلب به خواننده چه باید بگویید.
یک گزاره موضوعی بنویسید. جک هارت از اُرگونیَن توصیه می کند که پیش از نوشتن مطلب، سعی کنید یک گزاره موضوعی در حداکثر شش کلمه بنویسید. این کار باعث تشخیص محور مطلب خواهد شد. زمانی که پاراگراف آغازین، پاراگراف کلیدی و هر بخش مشکل مطلب را می نویسید، به گزاره موضوعی رجوع کنید و اطمینان پیدا کنید که توجه به محور را حفظ کرده اید.
یک عنوان بنویسید. نوشتن عنوان برای مطلبتان کمک می کند محور مطلبتان را پیدا کنید. یا اگر یک رشته مقاله است، یک لوگو درست کنید. یا یک خط در باره برنامه. هر کدام از این ابزارها را که به کار می برید، باید یک عنوان خوب بنویسید. همانطور که دِ سیلوا می گوید، «اینجا زباله دانی برای آزمایش فکر کردن نیست.» پس از اتمام مطلب، نگاهی دیگر به عنوان بیندازید. نکته ای که در عنوان مطرح کرده اید، حتما باید در اوایل مطلب باشید، در غیر این صورت، محور را فراموش کرده اید.
مطلب را در سه کلمه بیان کنید. بیل لونینگ از کانزاس سیتی استار توصیه می کند محور مطلبتان را با کاهش آن به یک جمله سه کلمه ای تشخیص بدهید: یک اسم، یک مفعول و یک فعل معلوم. «این کلمات معمولا به صورت موضوع ظاهر می شوند نه به صورت محور مطلب، اما آنها می توانند به گزاره موضوع منجر شوند. اگر مطلب یک روایت باشد، شاید بتوانید از آنها برای طرح پیچیدگی، گسترش و پایان مطلب استفاده کنید. بنابراین مطلبی در باره فلوت نواز هملین به این شکل خلاصه می شود: موشها شهر را اشغال کردند. شهر موش گیر استخدام کرد. موش گیر موشها را کشت. شهر سر موش گیر کلاه گذاشت. موش گیر کودکان را دزدید. نتیجه اخلاقی: به وعده خودتان پایبند باشید. در غیر این صورت... فلوت نوازها انتقام می گیرند.»
مطلبتان را برای کسی تعریف کنید. بخصوص اگر برای یافتن محور تقلا می کنید، شاید مفید باشد برای کسی در باره مطلب حرف بزنید. گفت و گو برای بعضی ها ایجاز و تمرکز را به همراه می آورد. دِ سیلوا آزمون ایستگاه اتوبوس را پیشنهاد می کند که هنری مک نالتی، مسئول سابق رسیدگی به شکایات در هارتفورد کورانت به کار می برد: «فرض کنید در یک ایستگاه اتوبوس هستید و کسی از پنجره به بیرون خم می شود و فریاد می زند، ‘مطلبی که می نویسی در باره چیست؟ ’ اتوبوس موتورش را روشن می کند و به طرف وسط خیابان می رود. شما در جواب چه فریاد خواهید کرد؟»
غافلگیری پیدا کنید. آیا در حین تحقیق برای این مطلب کسی شما را غافلگیر کرد؟ شاید همان غافلگیری باید محور شما باشد.
احساسات را تشخیص بدهید. لونینگ از نویسندگان می پرسد، «احساسات در کجا کمین کرده اند؟ ‘مرکز احساسات’ که آنها کشف کرده اند، به قول یکی از دوستان من، در کجاست؟»
عناصر داستان را به کار بگیرید. شما می توانید محور را با تشخیص مهمترین عناصر داستان پیدا کنید. آیا این مطلبی مبتنی بر طرح آن است یا این که شخصیت مهمترین عنصر به شمار می رود؟ یا فضا؟ یا درگیری؟ یا موضوع؟
اطلاعات را سازماندهی کنید. مهمترین نکات مطلبتان و اطلاعات تایید کننده آن نکات را تشخیص بدهید. اینها باید هسته اصلی مطلب و در بسیاری موارد تمام مطلب را تشکیل دهند. اگر بیش از سه یا چهار نکته دارید، احتمالا زیادی است. یک طرح می تواند به سازماندهی کمک کند.
نوشتن پاراگراف آغازین
بند آغازین شتاب مطلب را تعیین می کند. یک بند آغازین کوتاه و سریع به خواننده مطلبی با شتاب سریع و هیجان انگیز وعده می دهد. یک بند آغازین سنگین و کسل کننده، خواننده را ترغیب می کند به سراغ مطلب بعدی برود و در این صورت مهم نیست بقیه مطلب چقدر است یا خوب باشد.
زود شروع کنید. در همان حال که گزارش می دهید، در باره پاراگراف شروع فکر کنید. آیا تبادل نظری ملاحظه می کنید که ممکن است صحنه ای مناسب برای پاراگراف شروع باشد؟ آیا اطلاعی شنیده اید که باید در پاراگراف شروع بیاید؟ به یک پاراگراف شروع وابسته نشوید تا اگر پاراگراف شروع بهتر داشتید آن را از دست ندهید. از فرایند گزارش دهی برای آزمون پاراگراف های شروعی بالقوه استفاده کنید. آنها را به همان ترتیبی که به ذهنتان می رسند، یادداشت کنید، یا در دفتر یادداشت یا در کامپیوتر.
در حین گزارش دهی بنویسید. پس از مصاحبه اول یا دوم شروع به نوشتن کنید. ممکن است هنوز پاراگراف شروع را نداشته باشید، اما شروع به نوشتن، ذهنتان را زودتر به مطلب متوجه می کند. پس از مصاحبه های بعدی هم به نوشتن ادامه بدهید. هر بار طوری بنویسید گویی که خود مطلب را می نویسید. پیش از پایان مطلب ممکن است دو سه پاراگراف شروع نوشته باشید. اما اگر پاراگراف هفتم یا پانزدهم شما به همان اندازه پاراگراف شروع با دقت و پاکیزه باشد، آیا به مطلبتان لطمه می خورد؟
از صفحه نمایش خالی پرهیز کنید. بسیاری از نویسندگان حتا پیش از شروع به نوشتن، بیش از اندازه برای نوشتن پاراگراف شروع زحمت می کشند. اگر ایده خوبی برای نوشتن پاراگراف شروع ندارید، صرفا یک جمله گزاره ای ساده بنویسید و به مطلب بپردازید. «این مطلب در باره جلسه هیات رئیسه مدرسه فایت ویل است.» بله، کسل کننده است. نخیر، آن را تحویل نخواهید داد. اما این جمله می تواند شما را راه بیندازد و از اتلاف وقت شما در جلوی صفحه نمایش خالی جلوگیری کند. نوشتن مطلب ممکن است کمک کند پاراگراف آغازین را پیدا کنید. بعدا برمی گردید و پاراگراف آغازین بهتری می نویسید.
از عناصر داستان استفاده کنید. تعیین کنید کدام عنصر قویترین عنصر مطلبتان است: طرح، شخصیت، فضا، درگیری، موضوع. پاراگراف آغازین باید بر قویترین عنصر تمرکز داشته باشد. یا شاید پاراگراف آغازین باید فصل مشترک دو عنصر را برجسته کند: شخصیتی در درگیری، شاید. اگر طرح قویترین عنصر است، از شروع در ابتدا بر حذر باشید. خوانندگان و ویراستاران روزنامه ها ممکن است آنقدر به خواندن ادامه ندهند تا بفهمند چه اتفاقی خواهد افتاد. شروع از اوج را در نظر بگیرید، یا حداقل از مقطعی حساس که درگیری را تعیین می کند.
مبانی را فراموش نکنید. اگر معطل یک پاراگراف آغازین هستید، بپرسید کدام یک از پنج «چ» یا یک «ک» مهمترین پرسش این مطلب است.
مبانی را گسترش دهید. شاید پاراگراف آغازین شما در یکی از پنج «چ» قرار نداشته باشد، بلکه در پرسشی مربوطه باشد: چقدر؟ بعد چه؟ چرا نه؟ چه کسی سود می برد؟ چه کسی لطمه می بیند؟
بدون یادداشت هایتان بنویسید. این کار روش مفیدی برای تمامی پیش نویس اول است، اما بخصوص در نوشتن پاراگراف آغازین موثر است. یادداشت ها می توانند حواس را پرت کنند. بعدا که اطلاعات را کنترل می کنید، به آنها نگاه کنید.
به نکته اصلی برسید. اگر از پاراگراف آغازین حکایتی یا صحنه ای استفاده می کنید که توضیح مساله اصلی را به تاخیر می اندازد، مساله را در پاراگراف آغازین مطرح یا حداقل به آن اشاره ای بکنید.
خواننده را وسوسه کنید. بند آغازین را به عنوان چمدانی در نظر نگیرید که هر قدر می توانید در آن بچپانید. آن را بیشتر به عنوان یک «جی استرینگ،» کوتاه و وسوسه کننده در نظر بگیرید. اگر بند آغازین جوهر مطلب را در چند کلمه بیان کند، خواننده به خواندن ادامه خواهد داد تا مطلع شود. شما تمام آن اطلاعات را در بند آغازین لازم ندارید. یک بند آغازین بلند نشانگر عدم اعتماد به نقس است، گویی باور ندارید که خواننده تمام مطلب را خواهد خواند و باید هر چقدر می توانید و با تمام سرعت برایش بگویید.
تقویت پاراگراف آغازین
زمانی که مطلب را به پایان رساندید، برگردید و پاراگراف آغازین را تقویت کنید، حتا اگر خوب باشد و بخصوص اگر طولانی باشد.
هر کلمه ای را مورد تردید قرار بدهید. هر قدر هم پاراگراف آغازین بلند باشد، بررسی کنید ببینید می توان آن را کوتاهتر کرد یا نه. اگر بیش از 30 کلمه باشد، احتمالا زیادی بلند است. پاراگرافی به این بلندی باید خیلی روان باشد تا نتیجه بدهد و کمتر پاراگراف آغازینی به این بلندی روان خواهد بود. سعی کنید یک بند آغازین با 10 کلمه یا کمتر بنویسید. شاید برای این مطلب نتوانید این کار را انجام بدهید، اما همیشه خوب است سعی بکنید. بخصوص اگر پاراگراف آغازین بیش از 20 کلمه باشد، هر تکه از آن را مورد تردید قرار بدهید و بپرسید آیا باید واقعا در همان بند اول مطلب باشد.
فعل ها را مورد تردید قرار بدهید. آیا قویترین فعل مناسب را به کار گرفته اید؟ آیا فعل معلوم است؟ هرگز شکلی از فعل «بودن» را استفاده نکنید بدون این که بدیل دیگری را امتحان کرده باشید. گاهی این فعل تنها فعل دقیق است، اما ببینید آیا فعل قویتری نتیجه می دهد یا نه. فعلهای ضعیف دیگر را مورد تردید قرار بدهید، مثل داشتن، کردن و گرفتن.
از عبارت های مبهم پرهیز کنید. اگر پاراگراف آغازین با عبارتهای مبهم شروغ می شود (یا از آنها استفاده می کند)، ببینید می توان آنها را با فاعل ها و فعل های مشخص نوشت یا نه.
ساده بنویسید. بینید آیا سعی دارید در پاراگراف آغازین زیادی بنویسید. آیا به همه پنج «چ» جواب داده اید در حالی که می توانستید بعضی ها را در پاراگراف دوم جواب بدهید؟ سعی نکنید همه چیز را در پاراگراف آغازین بچپانید.
یک نکته را مطرح کنید. آیا پاراگراف آغازین چند نکته را مطرح کرده است؟ اگر اینطور است، شاید تصمیم نگرفته اید مطلب واقعا در باره چیست. تصمیم بگیرید چه نکته ای مهمترین نکته است و پاراگراف آغازین را طوری بنویسید که فقط همان نکته را مطرح کند.
خبر را به یاد داشته باشید. آیا پاراگراف آغازین شما دقیقا به خبر می پردازد؟ آیا بر خبر تاکید می کند؟
نقطه گذاری را حذف کنید. بسیاری از بهترین پاراگراف های آغازین فقط یک نقطه دارند. ویرگول ها یا خط تیره های متعدد در بند آغازین را پرچم قرمز تلقی کنید. ببینید می توانید جمله روانتری با فقط یک ویرگول یا بدون آن بنویسید. اگر نقطه گذاری در بند آغازین زیاد است، آن را بلند بخوانید تا بشنوید آیا پراکنده است یا روان خوانده می شود.
نسبت دادن را به حداقل برسانید. نسبت دادن جمله را طولانی و در عین حال تضعیف می کند. آیا می توانید چیزی را به عنوان واقعیت بیان کنید به جای این که آن را با نسبت دادن محدود کنید؟ اگر نمی توانید، آیا لازم است گزارش دهی خودتان را تقویت کنید تا بتوانید با اعتبار بیشتر بنویسید؟
از اعداد کم کنید. اگر اصلا عددی در بند آغازین به کار برده اید، تاثیر آن باید قوی و معنا و ارتباط آن باید بلافاصله برای خواننده متوسط آشکار باشد. اگر خواننده باید از خواندن دست بکشد و به آن اعداد فکر کند، آنها به درد بند آغازین نمی خورند. (ممکن است اصلا به درد داخل مطلب هم نخورند و باید در یک نمودار استفاده شوند). به ندرت می توان استفاده از بیش از دو عدد را در بند آغازین توجیه کرد.
حروف اضافه و ربط را مورد تردید قرار بدهید. هر گروه حرف اضافه ای را در پاراگراف آغازین مشخص کنید و ببینید آیا اطلاعات موجود در آن عبارت ارزش تعداد کلماتی را دارد که به آن بند اضافه می کند. آیا می توان آن را با یک صفت یا قید جایگزین کرد؟ اگر پاراگراف آغازین دارای ‘و’، اما’ ’ یا’ است، ببینید شاید عنصری را اضافه کرده اید که باید برای پاراگراف دوم نگه می داشتید.
صفتها و قیدها را مورد تردید قرار بدهید. بررسی کنید ببینید پاراگراف آغازین بدون هر یک از صفتها یا قیدها قویتر می شوند یا نه. چه چیزی به مطلب اضافه می کنند؟ آیا می توان به جای یک ترکیب قید و فعل با استفاده از فعل مشخصتر یا به جای ترکیب صفت و اسم با استفاده از یک اسم مشخصتر، آنرا فشرده تر و قویتر کرد؟
عبارتها را مورد تردید قرار بدهید. آیا می توانید عبارتی را بدون لطمه زدن به پاراگراف آغازین حذف کرد؟ آیا می توان عبارتی را با یک کلمه جایگزین کرد؟ یک پاراگراف آغازین جایگزین بنویسید. یک پاراگراف آغازین کوتاهتر بنویسید و هر دو را در کنار هم ارزیابی کنید. یا این که با در پیش گرفتن رهیافتی متفاوت یک پاراگراف آغازین دیگر بنویسید. یک پاراگراف آغازین بلند را بدون مقایسه آن با یکی کوتاهتر نپذیرید.
یک محدودیت هم اضافی است. ااگر گزاره مرکزی پاراگراف آغازین را با یک «شاید» یا «گویا» محدود کرده اید، واقعا لازم است آن را دوباره با نسبت دادن محدود کرد؟ ببینید آیا می توان در وحله اول گزاره قویتری نوشت. یا حداقل ببنید می توان گزاره محدود را بدون انتساب نوشت.
از جزئیات زیادی بهره برداری نکنید. یکی از جزئیات مهم ممکن است پاراگراف آغازین را تقویت کند، اما جزئیات زیاد آن را گیر می اندازد. با کاستن از جزئیاتی که می توان بعدا در مطلب آورد، پاراگراف آغازین را فشرده کنید. به ندرت لازم است هم عنوان و هم اسم یک شخص را در پاراگراف آغازین ذکر کرد. اگر خواننده بلافاصله نام را تشخیص ندهد، فقط عنوان را بنویسید. یا اگر شخص مذکور در مطلب یک شخص عادی است، فقط اسم او را بنویسید و بعدا در مطلب توضیح بدهید او کیست.
در فرایند خودتان را گم نکنید. در بسیاری از کارها، بخصوص در کارهای مربوط به دولت و دادگاه، خبرنگار چشم ـ انداز خود را از دست می دهد و فکر می کند فرایند همانقدر برای خواننده مهم است که برای منابع خبر. خوانندگان بیشترین اهمیت را برای نتایج قائل هستند. وقتی مطلبی حاوی فرایندها را به پایان رساندید، بررسی کنید ببینید تا چه میزان به فرایندها توجه کرده اید و در نظر بگیرید که آیا این کار درستی است. اگر فرایند محور مطلب یا پاراگراف آغازین را تشکیل می دهد، فکر کنید که آیا با محور قرار دادن نتایج مطلب قویتر خواهد شد یا نه.
سعی کنید با مطلبتان تفریح کنید. آیا مطلب حاوی هیچ گونه اظهارات بدیهی است که باعث شود خواننده از کاربرد آن تعجب کند؟ آیا تداخل های عجیب یا ابهام های دوسویه وجود دارد؟ اگر همکار پرمدعایی دارید که این گونه مطالب را مسخره می کند، با درخواست برای خواندن پیشاپیش مطلب او را به کمک بطلبید. اگر چیزی از نگاه او دور بماند، حداقل می دانید که او این بار مسخره نخواهد کرد.
به تاثیر روی خواننده توجه داشته باشید. آیا پاراگراف آغازین به خواننده می گوید چرا مطلب برایش مهم است؟ اگر نه، باید این کار را بکند.
بگویید چه چیزی است نه این که چه چیزی نیست. گاهی باید به خواننده بگویید چه چیزی نیست، اما معمولا باید بگویید چه چیزی هست. اگر در پاراگراف آغازین، نه یا هرگز به کار رفته، ببینید می توانید آن را تغییر بدهید و مثبت بگویید.
ضربتی اطلاع بدهید. چند کلمه اول از بند آغازین را کنترل کنید. آیا قوی هستند؟ آیا نکته را فورا می رسانند؟ آیا می توانید آن را با کلماتی شروع کنید که فورا مشخص کنند مطلب در باره چیست؟
کار را با یک ضربه تمام کنید. چند کلمه آخر هر پاراگراف را کنترل کنید. آیا قوی هستند؟ آیا خواننده را مستقیم به بند بعدی می برند؟
کار را ادامه دهید
پاراگراف آغازین فقط قلاب اول برای خواننده است. چند پاراگراف اول نظر شما را به خواننده ارائه می کنند. بخصوص در مورد مطالب صفحه اول که ادامه پیدا می کنند، اگر نظرتان را درست ارائه نکنید و مطلب را در چند پاراگراف اول الزام آور نکنید، خواننده دلایل زیادی دارد که در پی مطلب دیگری برود.
بدون یادداشت هایتان بنویسید. بیشتر مطلب را در ذهنتان دارید. می دانید که مهمترین نکات کدامها هستند. تضادهای ناراحت کننده، نقل قولهای خوب، شواهد محکم را به یاد دارید. بنابراین مطلب را روایت کنید، بدون این که انبوه دفتر یادداشت ها و فکس ها و فتوکپی ها حواستان را پرت کند. گاهی فرایند گشتن در دفتر یادداشت ها حواس را از موضوع اصلی پرت می کند. البته وقتی کار تمام شد، باید برای اطمینان از دقت به یادداشتها و سایر منابع مراجعه کنید.
به خواننده قولی بدهید. یک مطلب روایتی در همان ابتدا چالشی ارائه می کند. شما نمی توانید صرفا مثل یک رمان نویس بنویسید و مطمئن باشید که خواننده شتابان روزنامه تا آخر آنرا بخواند. اما یک «پاراگراف کلیدی» هم که بخواهد کل مطلب را در یک پاراگراف جمعبندی کند، مناسب نیست. کن فوسون از دز موینز رجیستر توصیه می کند به خواننده یک «قول» بدهید که اشاره کند مطلب به کجا منتهی می شود بدون این که آخر آن را لو بدهید. درگیری را مشخص کنید و بدون بیان حل آن قول بدهید که حل خواهد شد.
پایان را در نظر داشته باشید. تصمیم بگیرید چطور می خواهید مطلب را به پایان برسانید. در حین نگارش پایان را در نظر داشته باشید و اطلاعات و حکایت هایی را که شما را از مستقیمترین مسیر به آنجا می رسانند، مورد استفاده قرار دهید.
پنج پاراگراف اول. روزنامه های گانت به کارکنان می آموزند که با پوشش دادن چهار عنصر زیر در پنج پاراگراف اول محوری قوی برای مطالب ایجاد کنند: خبر، تاثیر، چارچوب و بُعد انسانی. اگر اجرای این توصیه در هر مطلب خیلی فرمول وار به نظر می رسد، با وجود این اگر در ایجاد محور برای مطلبتان مشکل دارید، ابزار با ارزشی است.
پاراگراف کلیدی
روزنامه نگاران در باره لزوم (و گاهی تعریف) «پاراگراف کلیدی» تفاوت نظر دارند. اما مخالفت با این بخش مشکل است: در اوایل یک مطلب باید به خواننده بگویید چرا باید امروز این مطلب را بخواند. یک پاراگراف کلیدی بهترین راه این کار است.
یک پاراگراف کلیدی می تواند شرح و گسترش گزاره موضوعی باشد که قبلا حتا پیش از نوشتن این مطلب نوشته اید. مطالبی که غالبا نیاز به پاراگراف کلیدی دارند شامل مطالبی هستند با پاراگراف های حکایتی، مطالب موضوعی یا مطالب بحث برانگیز.
روی پیتر کلارک و دان فرای این توضیح را ارائه می کنند:
پاراگراف کلیدی زمانی به کار می رود که پاراگراف آغازین حکایتی یا غیر مستقیم است. اگر پاراگراف آغازین با صحنه ای در صحرا شروع شود، پاراگراف کلیدی اهمیت آن صحنه را توضیح می دهد: اینجا محل یک آزمایش اتمی مهم در 1950 بود. اگر پاراگراف آغازین با تشریح یک تشییع جنازه شروع شود، پاراگراف کلیدی ارزش بنیادی خبری آنرا توضیح می دهد: متوفی اولین زنی است که در حادثه ای در معادن زیرزمینی کشته شده است. این روش دارای این نام است چون پاراگراف مربوطه حاوی «مغز» یا «هسته اصلی» مطلب است.
جک هارت از اُرگونیَن توضیح می دهد:
ابزارهای ادبی در اساسی ترین بخش خود صرفا به خواننده می گویند چرا اخبار و مقالات بلند به آنها مربوط است. همین نشان می دهد که نویسندگان و ویراستاران به نیازهای خواننده توجه دارند. اما پاراگراف های کلیدی موثر کاری بیش از این می توانند انجام بدهند. آنها می توانند هر پرسش مطرح شده در پاراگراف آغازین را جواب دهند، توضیح دهند چرا مطالب مهم هستند و مطالب را در چارچوبی با معنی قرار دهند. آنها به نویسندگان کمک می کنند مطالبشان را سازماندهی کنند. آنها به عنوان ـ نویسان، ویراستاران متن و طراحان علامت می دهند. آنها با ایجاد محور فشرده سازمان یافته مطالب را کوتاهتر می کنند و طرحی ارائه می دهند که مطلب بتواند ادامه پیدا کند.
مهمتر از همه این که آنها با توصیه منافع مطلب، منطقی برای خواندن فراهم می کنند. درست مثل پاراگراف هایی که الان خواندید.
کورتیس هابارد، از بولدر دیلی کَمِرا:
پاراگراف های کلیدی – یا «خوب که چی» -- از دو جنبه ابزار خوبی برای گزارش دهی به شمار می روند. آنها به خبرنگاران کمک می کنند روی مطلب جاری تمرکز کنند و، به نظر من، در توانایی جلب خوانندگان پرمشغله به یک مطلب روزانه فقط در مقام سوم بعد از عنوان و عکس قرار می گیرند. آیا همیشه به کارگیری آنها لازم است؟ حتما نه. آفرین بر نویسنده ای که بتواند بدون آنها توجه خوانندگان را جلب کند.
ریچ جارولوسکی، ویراستار و خبرنگار سابق وال استریت جورنال (در نوشته ای در باره نیاز به پاراگراف های کلیدی در مطالب متفرقه در ستون 4 صفحه اول وال استریت جورنال)می نویسد:
بنا به تجربه من، نبودِ یک پاراگراف کلیدی هرگز مانعی بر سر راه یک مطلب خوب در این ستون نبود، در واقع غالبا امتیازی هم محسوب می شد. دلیلی وجود نداشت که خواننده بهترین مطالب این ستون را بخواند، به جز این که مطالب بسیار خواندنی بودند.
پاراگراف های کلیدی بخشی اساسی از دستورالعمل نوشتن سرمقاله در وال استریت جورنال به شمار می رفتند و هنوز هم می روند. اما در این بخش هم گاهی یک یاغی پیدا می شد. یکی از اینها دنیس فارنی بود، یکی از بهترین نویسنده هایی که کارش را ویرایش کرده ام. دنیس، تا جایی که یادم می آید، چیزی به این مضمون می گفت: «در جایی از سرمقاله، معمولا در حدود پاراگراف چهارم، نقطه ای کاملا منطقی وجود دارد که می شود عقب کشید، موضوع مطلب را برجسته کرد و اهمیت آنرا توضیح داد. در مقابل این وسوسه به هر قیمتی شده مقاومت کنید. فقط مطلب را کند خواهد کرد و اگر کارتان را خوب انجام داده باشید، خواننده می داند چرا مطلب مهم است و چه حرف می خواهد بگوید بدون این که شما مجبور باشید با آن بر مغزش بکوبید.
این کار برای دنیس اغلب نتیجه می داد؛ افسوس، آن دسته از ما فانیان بسیار بیشتر از او پاراگراف کلیدی را ضروری می دیدیم. اما نه در مطالب ستون 4.
کیت لانگ از چارلستون گازت ما را از نوشتن پاراگرافی کلیدی برحذر می دارد که تبدیل به «یک تکه آرد حل نشده در داخل کیک» بشود.
دارید یک کیک شکلاتی می خورید و ناگهان یک تکه آرد خشک را گاز می زنید. خبرنگار جوان کوشیده ویراستاری را راضی کند که (به نظر خبرنگار) اصرار بر چنین پاراگرافی دارد، بنابراین یک پاراگراف سنگین در مطب می چپاند که روانی آن را از بین می برد.
این پست در ابتدا بر روی وبلاگ استیو بوتری، خبرنگار روزنامه نگاری ظاهر شد و برای اولین بار در تاریخ 27 ژوئن 2008 مجددا در IJNet منتشر شد.
تصویر اصلی از فلیکر، با مجوز Antonio Mantero.