اگر انسان را «محکوم به آزادی» بدانیم، آنگاه روزنامهنگاری را نیز باید عرصهای برای بازنمایی و تجسد آزادی اندیشه و بیان وی در مناسبات جهان معاصر بشناسیم؛ دریچهای گشوده بهسوی هرآنچه از واقعیت عینی در مییابیم.
همزمان وقتی از واقعیت سخن میگوییم با با پرسشهای دیگری مواجه میشویم: اینکه واقعیت چیست؟ در چه متنی، از سوی چه گروههایی و چگونه تجربه و تفکیک میشود؟
برای یافتن این پاسخها اغلب رجوع به فلسفه و فرایندهای گذار جوامع به سوی آزادی و دموکراسی رهگشاست.
به استناد تاریخ، میل گریزناپذیر انسان به نیل به آزادی، اندیشه و ابراز، فارغ از جنسیت، طبقه و مرز در در هر دورهای، از جمله در عصر ما، مفرها و مجراهایی را برای تحقق این مهم تعبیه کرده که روزنامهنگاری یکی از آنهاست.
از اینرو درنگ بر این حوزه به مثابه تمهیدی در پاسداری از میل به سوی آزادی اراده و اندیشه، میتواند به درک روشنتری از نظام و ساختارهای اجتماعی به طور کلی، و مناسبات اجتماعی در حوزهی تمدن و سیاست به طور خاص، بیانجامد.
با این مقدمه میتوان به مسئلهی دسترسی و عاملیت گروههای بهحاشیهرانده شده چون زنان و دگراندیشان و دگرباشان و … در حوزهی روزنامهنگاری پرداخت.
اگر روزنامهنگاری را آینهای برای رویارویی با واقعیتهای اجتماعی و نیز تکثیر آن برشماریم، آنگاه سهم تحلیل و تجربهی زنان و دیگر گروههای اجتماعی دورمانده از مرکز مناسبات قدرت، اهمیت مییابد.
طی دو مقاله به شرح چند وچون تلاشها و تجربههای کار روزنامهنگاری زنان با نیمنگاهی به تحولات منطقه خواهم پرداخت. بخش نخست این مقاله دربارهی اهمیت کار روزنامهنگاری در حوزهی زنان در تبیین و تسهیل تحولات اجتماعی است.
در ادامهی این جستار، در مطلبی مجزا، به تجربهی بدیعی در ایجاد پایگاهی مستقل به نام زنتایمز میپردازم.
زن تایمز، پایگاهی است که در پی تشخیص ضرورت تاریخی صدابخشی به زنان و دگرباشان از سوی شماری از زنان روزنامهنگار و نویسندهی افغانستانی در تبعید ایجاد شده و نگارنده نیز به عنوان سردبیر در آن پایگاه مسئولیت دارد.
طرح مسئله
مشارکت در عرصهی عمومی برای زنان به طور کل و فعالیت زنان روزنامهنگار به طور خاص در جوامع بسته با ساختارهای ذهنی و سیاسی جنسیتزده، همواره دشوارتر از دیگر گروهها و صنفهای اجتماعی بوده است.
هرچند مسئلهی جایگاه فرودستسازیشدهی زنان در دسترسی به عاملیت، کرامت و آزادی فردی، خود از عمدهترین موضوعات و انگیزههای کار روزنامهنگاری در حوزه ی زنان به شمار میرود، مستند کردن و روایتکردن بیواسطهی واقعیت، متأثر از کلیشهها و پیشانگارههای سختجان جنسیتی از سویی، و تبعیضهای حکومتی و ساختاری از سوی دیگر، گویای نقش تعیینکنندهی متغیر جنسیت در این حرفه است.
برای زنان روزنامهنگار، بهویژه در ایران و افغانستان، که عاملیت فردیشان در سپهر عمومی با سرنوشت سرکوبٰشدهی جمعی آنان گره میخورد، بازتاب لایههای پیچیده و درهمتنیدهی واقعیت زیسته، همیشه امری فرساینده و پرهزینه بوده است.
هماکنون، بخش عمدهای از زنان روزنامهنگار پس از روی کار آمدن عمارت اسلامی (طالبان) از تمام صحنههای اجتماعی در افغانستان پاکسازی شدهاند. در ایران نیز از آغازین روزهای روی کار آمدن نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، زنان روزنامهنگار در معرض حبس، تبعید و انزوای اجباریاند.
چالشهای زنان روزنامهنگار در مناسبات قدرت جنسیتزده از این حیث که خود، موضوع نقد ساختار سرکوبگر، و همزمان تحت سرکوب بودهاند، بی شمار است.
با این حال آنچه در تجربهی افغانستان و ایران مشترک است، تلاش مضاعف و پیشروی زنان برای تملک تجربه و تحلیل خویش با نقشافرینی و به اصطلاح زنانهشدن فضای کار روزنامهنگاری مستقل است.
روزنامهنگاری زنان، تلاشی اخلاقی برای ورود به قلمرو بیان
تجربهی روزنامهنگاران میگوید آنان در جوامع استبدادزده و جنسیتزده به واسطهی تعلق به هویت جنسی زنانه و نیز به دلیل عاملیت در حوزهی اندیشه، مورد تبعیض و تعرض مضاعف قرار دارند.
رویکرد و رویهی سرکوبگر هر دو نظام مردسالار و دینسالار افغانستان و ایران در برابر زنان، شائبهی نظاممند بودن خشونت علیه روزنامهنگاران زن را به حقیقت نزدیک میکند.
از اینرو مصادیق تخاصم اقلیت در قدرت در برابر مشاغل چون روزنامهنگاری زنان را باید در متن مناسبات قدرت درک کرد. نظامهای مطلقه با مصادرهی مجاری عرصهی بیان در واقع در صدد کنترل قلمرو بیان و در نتیجه مصادرهی حقیقت به نفع خویشاند.
آنها از روی تجربه میدانند که تسلط بر قلمرو بیان واقعیت از اصلیترین پیشنیازهای تولید حقیقت است. حضور زنان روزنامهنگار چنانکه تجربهی دهههای اخیر در ایران و افغانستان نشان میدهد، سبب روشنی انداختن بر اشکال متکثر تبعیض و ستم جنسیتی در گام نخست و سپس برسمیت شناختهشدن دیگر اشکال ستم و تبعیض ساختاری در جامعه خواهد بود.
مستندسازی و آگاهیرسانی دربارهی ستم جنسیتی در این حرفه در جوامع زیر سلطهی نظامهای مطلقه دلالتی بر وجود دیگر اشکال سرکوب ساختاری گروههای به حاشیه رانده شده چون دگرباشان، دگراندیشان، اقلیتهای مذهبی و … است.
روزنامهنگاری، عرصهای برای مقاومت و تمرین عاملیت
با تمام این تفاسیر، سویهای که این روزها و در میان شتاب اخبار پرالتهاب حوادث تکاندهنده در منطقه از نظر دور میماند، نقش روزنامهنگاران زن در تمرین ارادهی جمعی زنان در ورود به قلمرو اندیشه و در نتیجه زمینهسازی برای تحقق بیداری اجتماعی فراگیر است.
صحنههای شگفتیآفرین و شجاعانهای که این روزها با جلوداری زنان برای تحقق برابری، آزادی و عدالتخواهی برای همگان در دو سوی این مرزهای سیاسی رقم میخورد، اتفاقی تجریدی و تصادفی نیست.
بخشی از این شجاعتِ سرایتیافته، محصول فرآیند میل زنان به سوی آزادی، تمرین اراده در قلمرو بیان و به تبع آن، تسخیر فضا در خانه و خیابان است.
از اینرو جرقههای بیداری عمومی زنان را نیز چون دیگر گروههای اجتماعی سرکوبشده میبایست نه در قالب عاملیت صرف انفرادی، که در امتداد تاریخ مبارزه و مقاومت صنفی و جمعی آنان در حوزههایی پر پیچوخمی چون روزنامهنگاری تحلیل کرد.
کنشگری زنان در حوزهی روزنامهنگاری و از رهگذر آن نقش آنان در نقد دستگاه فلسفی و سیاسی در حالی چون دهها حقیقت دیگر در تاریخ عمدتاً مذکر انکار میشود که زندانهای طالبان و برخی کشورهای دیگر که حکومتهای خودکامه دارند، مملو است از روشنفکران، فعالان و روزنامهنگاران زن.
اما آنچه روایتهای تحریفشده پیرامون چندوچون عاملیت و مشارکت زنان را خنثا و تعدیل میکند، واقعیت عریان و عیان جاری در خیابان است. طی نیمنگاهی به مطالبات پیشرو و پیشآهنگی زنان در ایران و افغانستان در قالب جنبشهای خودجوش اجتماعی میتوان رگهی درخشانی از تقلا برای بیان را رصد کرد.
تلاش برای از آن خود کردن ابزار و حوزهی بیان، آنچه بود که سالها از سوی پیشگامان عرصهی روزنامهنگاری مستقل در میان زنان به ارادهای آهنین آنان برای افشای حقیقت بدل شد.
زنان به واسطهی جوهر این حرفه که مواجههی مستمر با واقعیتِ زیسته است، زودتر از دیگر گروهها دریافتند که ماهیت قدرت نظامها و گفتمانهای دیکتاتوریهای بر جعل و مصادرهی واقعیت دربارهی سرنوشت گروههای اجتماعی به حاشیهرانده شده چون زنان، کارگران، دگراندیشان، دگرباشان و … بنا شده است.
تصویر از تارنمای روزنامه شرق