اوایل که به اروپا آمده بودم، «تعجب«، واکنش مردم کنجکاوی بود که از ملیتم میپرسیدند. برای آنان چهره آسیایی-مغولی من، چهره شخصی اهل افغانستان نبود. وقتی از تنوع قومی و نژادی در افغانستان صحبت میکردم، نام و چهره هزاره به عنوان هویتی افغانستانی، برای مخاطب غربی من، کشف تازهای به نظر میرسید. طرف صحبت آن روزهای من تنها مردم کوچه و بازار نبودند، بلکه در محیطهای آکادمیک که آن زمان دانشجوی مطالعات توسعه بودم هم، «هزاره» نامی ناشناخته بود.
این نشان میداد که چهره هزاره تا چه حد در رسانههای جهان ناآشناست. اگر از تاریخ و مردمشناسی افغانستان اندکی آگاهی داشته باشیم، درمییابیم که این امری اتفاقی نبوده است.
طی چند ماه گذشته، نام هزاره بیش از هر زمان دیگری در رسانههای جهان برده شده است. علت آن کارزار «نسلکشی هزارهها را متوقف کنید» بود که در پی حمله مرگبار به آموزشگاه کاج جهانی شد. آن حمله ۵۳ کشته و بیش از صد زخمی در پی داشت. قربانیان اکثرا دختر و همه هزاره بودند.
حمله به دختران کاج، اولین حادثه در نوع خود نبود. تنها از سال ۲۰۰۲ پس از حضور نیروهای ناتو در افغانستان به این طرف، بیشتر از سیصد حمله به هزارهها صورت گرفته است.
هدف این حملات نوزدان در زایشگاه، کودکان و نوجوانان در مکاتب و آموزشگاهها، جوانان در دانشگاهها، خیابانها، مراکز ورزشی، و مردم عام در مساجد، تکیهخانهها و سالنهای عروسی بودهاند. از نیمه اوت سال ۲۰۲۱ که طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان تصاحب کردند، خراج گرفتن و کوچ اجباری هزارهها هم شکل رسمی ستم به مردم هزاره شد.
پیشینه ستم بر هزارهها
کشتار، کوچ اجباری، مالیات سنگین اجباری و حتا به برده گرفتن هزارهها در افغانستان قدمتی حدودا یک و نیم قرنه دارد.
در قرن نوزدهم میلادی عبدالرحمان، پادشاه وقت افغانستان علیه مردم هزاره که خواهان حکومت خودمختار بودند، اعلان جنگ کرد. لشکر عبدالرحمان که به سلاحهای انگلیسی مجهز بود، به کشتار، اسارت و به بردگی گرفتن و کوچاندن مردم هزاره پرداخت.
ماموران او زمینهای آنان را غصب کردند و به پشتونهای کوچی سند کردند. بعد از کشتار هزارهها وقتی که مسئولان دولتی برای جمعآوری مالیات به مناطق هزارهنشین رفتند و آمار مالیاتدهندگان را با آماری که از قبل وجود داشت، مقایسه کردند، دریافتند که ۶۰ درصد آن مردم در نتیجه جنگ از بین رفتهاند.
جنگ عبدالرحمان علیه هزارهها، آغازی برای حذف و ستم هدفمند بر مردم هزاره بود. دولتهایی که از آن پس بر سر قدرت آمدند، اجازه نمیدادند هزارهها رتبههای عالی نظامی و سیاسی را کسب کنند. هزارهها را حتا از تحصیل در برخی رشتههای تحصیلی چون طبابت، افسری در دانشگاه نظامی و حقوق، برحذر می داشتند.
تحریم مردم هزاره از تحصیلات عالیه شاید یکی از دلایلی بوده است که آنان در مطبوعات افغانستان معاصر چهرهای نداشتند. در رسانههای دولتی به تاریخ و فرهنگ این مردم که در آمار رسمی افغانستان سومین مجموعه جمعیتی این کشور محسوب میشوند، به میزان بسیار اندکی پرداخته شده است.
اگر به تاریخچه خبرنگاری در افغانستان که به شکل رسمی آغاز آن از زمان محمود طرزی در نظر گرفته میشود نگاهی بیاندازیم، میبینیم تا حدود نیم قرن پس از محمود طرزی در مطبوعات افغانستان ردپایی از خبرنگار و یا نویسنده هزارهتبار دیده نمیشود.
علت را از اسدالله کشتمند، از اولین خبرنگاران شناخته شده هزاره در دهه شصت هجری شمسی، جویا شدم. آقای کشتمند بر این عقیده است که هزارهها از زمان عبدالرحمان تا پایان حکومت ظاهرشاه در دو دوره مشخص و به شکل عمدی، از واحدهای جمعی افغانستان به دور نگاه داشته شدند.
وی می گوید: «پس از سرکوب، کشتار و بردگی مردم هزاره در عصر عبدالرحمان تا زمان شاه امانالله، تبعیض و حذف آشکار بر هزارهها اعمال میشد. شاه امانالله پس از رسیدن به قدرت، به بردگی هزارهها پایان داد که گام بزرگی برای حضور اجتماعی هزارهها شد. هزارهها نیز به نوبه خود از شاه امانالله حمایت کردند و شخصیتهایی از مردم هزاره چون فتح محمد خان فرقهمشر به مقامات بلند نظامی رسیدند.»
«اما پس از آن دوره، بار دیگر فشارها و استبداد بر مردم هزاره تشدید شد. هزارهها هم عملا از عرصه اجتماع دور شدند و هم هویتشان مانعی سرراه حضور اجتماعی و سیاسی آنها بود. تا جایی که حتا بعضی از مردم هزاره در تذکره قومیت، خود را تاجیک ثبت میکردند. این تاریخ پر از ستم و تبعیض خود دلیلی است که هزارهها در عرصه خبرنگاری مانند دیگر عرصههای اجتماعی حضور چشمگیری نداشته باشند.»
دردهه آخر سلطنت ظاهرشاه و با انفاذ قانون اساسی در سال ۱۳۴۳ گامهای اولیهای جهت تشکیل احزاب سیاسی و حضور خبرنگاری مستقل که انعکاسدهنده نظرات این احزاب بود، برداشته شد.
در این دوران احزاب چپ چون جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان با نشر جراید «خلق» و «پرچم» و جمیعت دموکراتیک نوین با نشر «شعله جاوید»، نقش بسا روشنگرانهای را بر پایه نوعی خبرنگاری خودآموخته درجریان عمل ایفا نمودند.
هیچیک از گردانندگان اصلی این جریدهها خبرنگار حرفهای نبودند ولی طلایهداران اصلی خبرنگاری معاصر در افغانستان شدند. اتفاقاً گردانندگان اصلی این جراید هزارهها بودند. چنانچه درحزب دموکراتیک خلق افغانستان عمدهترین بخش کارهای نوشتار و چاپ جریده پرچم، به عهده سلطانعلی کشتمند بود.
در جمعیت دموکراتیک نوین هم هزارهها نقش اساسی داشتند، کسانی مانند اکرم یاری، صادق یاری و دیگران. درکنار احزاب افراد مستقل هم دارای جرایدی بودند که بعضی از آنها نقش با اهمیتی درشکلگیری اندیشههای سیاسی از طریق ارائه نوعی خبرنگاری خودساخته و خودآموخته ایفا نمودند که یکی از مهمترین آنها نشریه «پیام وجدان» بود که به وسیله عبدالرئوف ترکمنی منتشر میشد.
او بیشتر گرایش به خلقیها داشت وازآنجایی که خلقیها نشریهای نداشتند، ایشان همه اسناد رسمی و تبلیغاتی آنها را منتشر میکرد. اما با به قدرت رسیدن خلقیها در هفت ثور ۱۳۵۷، رئوف ترکمنی از اولین کسانی بود که به جرم هزاره بودن و داشتن تماس با جنبشهای اعتراضی هزارهها دستگیر و بدون هیچ بازخواست و محاکمهای اعدام شد.»
کشتمند که خود در رشته زراعت تحصیل کرده است و اولین مدیر مسئول هزاره در نشریه حقیقت انقلاب ثور بود که نشریه حزب حاکم وقت در اوایل دهه شصت شمسی محسوب میشد، میگوید: «پسانترها با به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان اندکی راه برای مردم هزاره به میدان سیاست و اجتماع باز شد. آن زمان از سوی دولت هیچگونه ممانعتی برای حضور اجتماعی و سیاسی مردم هزاره وجود نداشت. اولین بار سلطانعلی کشتمند از میان مردم هزاره به نخست وزیری رسید و در کابینه، وزرای هزاره راه یافتند.»
«اما درون این ارگانها گاهی از سوی دیگر کارکنان و مدیران از اقوام دیگر اعتراضها یا شکایتهای غیر رسمی صورت میگرفت که چرا هزارهها باید در مقامات بالا کار کنند و گاه در صدد تخریب هم برمیآمدند. این شکایتها و تخریبها نشان میداد که اندیشه فرودست بودن هزارهها تا چه اندازه در ذهن جامعه نهادینه شده بود. اما من خودم مشخصا با تبعیضی ساختاری که از سوی قدرت حاکم وقت اعمال شود، هرگز روبرو نشدم.»
روایت خبرنگاران هزاره
اکرم گیزابی که از اولین خبرنگاران شناخته شده هزاره است، در این باره میگوید: «من کار خبرنگاری را اول به شکل نوشتن تحلیل در رادیو آزادی آغاز کردم. سپس فرصتی ایجاد شد و در طی یک امتحان که از سوی این رادیو در سفارت امریکا در پاکستان صورت گرفت، به استخدام رادیو منحیث خبرنگار درآمدم. از سوی اداره این رادیو هیچگاه احساس تبعیض نکردم، اما همکارانم که از اقوام دیگر بودند ازین بابت ناخشنود بودند و بعضا تلاش میکردند تا جلو فعالیت کاری مرا بگیرند.»
« تا آن زمان در پوشش خبرهای جنگ علیه شوروی در افغانستان کسی از مجاهدین هزاره خبری منتشر نمیکرد یا تحلیلگر هزارهای را به برنامه دعوت نمیکرد. برای اولین بار من با شخصیتهای مجاهد یا تحلیلگر هزاره مصاحبه کردم که عدهای از همکارانم را خشمگین میساخت. تا جایی که کوشیدند مدیران رسانه را بر علیه من تحریک کنند.»
آقای گیزابی که خود مهندس زراعت است، میگوید در آن زمان دانشکدهای مختص به رشته خبرنگاری وجود نداشت و فقط بخشی با عنوان خبرنگاری در دانشکده ادبیات وجود داشت. به عقیده ایشان برای تحصیل در رشته خبرنگاری محدودیتی برای مردم هزاره وجود نداشت، بلکه عدم حضور هزارهها در عرصه مطبوعات ناشی از همان محرومیت و تبعیضی بود که به صورت عام بر تمام مردم هزاره روا داشته میشد؛ محرومیتی که سرنوشت هزارهها را غالبا به دور از تحصیل و در فقر محتوم کرده بود.
سقوط طالبان توسط آمریکا و نیروهای ناتو و روی کار آمدن حکومتی که دموکراتیزه کردن افغانستان شعارش بود، فرصتی طلایی برای نسل جوان هزاره ایجاد کرد. دختران و پسران هزاره با ایجاد فضای نسبی دموکراسی توانستند وارد دانشگاهها شوند و در رشتههای مختلف از جمله خبرنگاری درس بخوانند.
اما همچنان در رسانههای تصویری دولتی و حتا بسیاری از رسانههای خصوصی مطرح، تصویری از چهره هزارهها به عنوان خبرنگار، گرداننده یا مجری دیده نمیشد.
نعمت نقدی، از خبرنگارانی که در دوره دموکراسی در رشته خبرنگاری و تلویزیون تحصیل کرده است، میگوید: «تعداد زیادی از هم دورهایهای من هزاره بودند. من خود هزارهای روستایی بودم که با عشق به خبرنگاری به کابل آمدم و در این رشته تحصیل کردم.»
«در دانشگاه تعدادی استاد خوب داشتیم که فارغ ازهرنوع اندیشه تبعیض تدریس میکردند ولی برخورد عمده استادهای دیگر با دانشجویان هزاره با تبعیض و تحقیر همراه بود. اساتیدی بودند که با کم کردن نمره دانشجویان هزاره و ناکام کردن آنان تعصب و تبعیض خود را نشان میدادند و عدهای حتا اندیشه متعصب و تبعیضگرای خود را به زبان میآوردند.»
آقای نقدی از تجربه تعصب و تبعیض علیه خود نقل میکند که دانشجویان هزاره توسط برخی اساتید با کلمات تحقیر «اوه هزارهگک، اوه بچگک» مخاطب قرار میگرفتند.
او میگوید: «روزی سر امتحان، یکی از استادان به من گفت «تو شانس کار در تلویزیون را نداری.» من با ناراحتی پرسیدم: «چرا؟» او با پوزخندی گفت: «چون چهره تلویزیونی نداری. از شکل بینیات واضح است.»
نقدی میگوید این سخن او را بسیار خشمگین کرد، تا جایی که می خواست جلسه امتحان را ترک کند، ولی همکلاسیها مانع شدند.
تلویزیون ملی افغانستان تا دوره سقوط جمهوریت و روی کار آمدن دوباره طالبان هیچگاه گویندهای از مردم هزاره نداشت، هرچند معدود کارکنان هزارهای داشت که تنها در پشت صحنه کار میکردند. از تلویزیونهای بسیار محبوب در افغانستان تلویزیون طلوع بود که برای اولین بار در نیمه دوم دهه هشتاد هجری شمسی گویندگان و مجریان هزاره را در استخدام خود داشت.
مشهورترین چهرههای هزاره که در این تلویزیون به عنوان مجری شروع به کار کردند، شکیب ایثار و شیما رضایی بودند که برنامه عامهپسند «هاپ» را با پخش آهنگهای پاپ و موسیقی اجرا میکردند.
چندی بعد شیما رضایی به طرز مرموزی به قتل رسید و تاکنون پرونده مرگ او مبهم است. مدتی بعد نیز شکیب ایثار در پی تهدیدها از افغانستان مهاجرت کرد. هر چند نمیتوان نادیده گرفت که جامعه سنتی افغانستان این گونه برنامهها را در مجموع، به آسانی و سرعت نمیتواند هضم کند، این هم مشخص نیست که هزاره بودن گردانندگان برنامه چه تاثیری بر حذف آنان داشته است.
شرایط هزارهها پس از بازگشت طالبان به قدرت
با روی کار آمدن دوباره طالبان عرصه خبرنگاری بر همگان تنگ و دشوار گردید. زمانی که زنان کابل در برابر احکام و قوانین زنستیزانه طالبان دست به اعتراض و تظاهرات زدند، خبرنگارانی که تلاش می کردند خبر و عکس تهیه کنند، مورد خشونت طالبان قرار گرفتند. طالبان تصاویر زنان را از دوربینهای خبرنگاران داخلی و خارجی پاک کردند و چند خبرنگار را بازداشت کردند. چند ساعت بعد خبرنگاران دستگیرشده با آثار شدید شکنجه و لت و کوب آزاد شدند.
ویدیویی کوتاه در شبکههای اجتماعی نشر شد که در آن جوانی به نام بصیر میگوید: «وقتی طالبان تلاش داشتند تا خبرنگاران را با خود داخل حوزه (پاسگاه) پلیس ببرند، معترضان زن مانع آنها میشدند، ولی وقتی مرا به زور میبردند، هیچکس اعتراضی نکرد، چون من هزاره بودم.»
از جمله این خبرنگاران، نعمت نقدی، خبرنگار اطلاعات روز بود. از آقای نقدی پرسیدم آیا هزاره بودن او تاثیری بر برخورد طالبان داشت؟ وی تایید میکند که گرچه طالبان با همه خبرنگاران برخورد خشن داشتند، فقط خبرنگاران هزاره را که او و همکارش تقی دریابی از اطلاعات روز و حبیب فرزاد خبرنگار دیگر هزاره و یک یوتیوبر هزاره بودند، با خود به درون حوزه (پاسگاه) سوم بردهاند. وی را به طرز فجیعی با شلاق زدند و شکنجه کردند، طوری که نقدی چهل درصد بینایی و شنوایی یک گوش خود را از دست داده است.
آقای نقدی میگوید که در هشتم سپتامبر سال گذشته، وقتی طالبان آنها را با خود میبردند، او و همکارش کمرههای خود را به زنان و دختران معترض دادند تا از شکسته شدن، جلوگیری شود. زنان و دختران آن روز تلاش کردند تا مانع بردن آنها به داخل حوزه شوند، ولی طالبان بسیار بیرحمانه با کابل و یا قنداق تفنگ آنان را میزدند و دور میکردند.
آقای نقدی معقتد است که طالبان خصومتی دیگرگونه با مردم هزاره دارند و این نه تنها در رفتار آنان هویداست بلکه به گفتار هم بارها تکرار کردهاند. وی میگوید: «زمانی که طالبان من و همکارم را به درون حوزه سوم پلیس بردند، مستقیم به یک اتاق خالی انتقال دادند. مرا وادار کردند تا زانو بزنم. دستهایم را از پشت بستند و با مشت و لگد شروع به زدن من کردند. بعد پاهایم را بستند و با حرفهای رکیک قومی که قادر به تکرار آنها نیستم، به لت و کوب وحشیانه ادامه دادند.»
آقای نقدی بازهم تکرار میکند روشن است که هویت قومی و شکل چهره او و همکارنش تاثیر مستقیمی در تصمیم طالبان برای دستگیری و شکنجه داشت.
او میگوید: «طالبان با خبرنگاران نظر به ظاهرشان رفتار متفاوت داشتند. من از مارکوس یام خبرنگار چینی الاصل نشریه لسآنجلس تایمز شنیدم که طالبان حتا با او به گمان هزاره بودن رفتار خشونتآمیز داشتند. پس ازینکه مارکوس به طالبان به انگلیسی گفت که او خبرنگار خارجی است، او را رها کردند.»
چهره آسیایی-مغولی هزاره، حداقل در یک و نیم قرن گذشته، چهره مورد تبعیض و در معرض حذف اجتماعی در افغانستان بوده است. طالبان و حملات خشونتبار آنان در دو دهه قبل و سیاست حذف قومی و زبانی از بدنه قدرتشان از اوت سال گذشته به این طرف نشان داد در قبال هزارهها سیاست حذف اجتماعی و حذف فیزیکی را پیش رو دارند.
در چنین فضایی چگونه خبرنگار هزاره می تواند انعکاسدهنده واقعات در افغانستان باشد و به خصوص خبرهای مردم خود را روایت کند؟ این، پرسشی بس دشوار است.
تصویر اصلی: تصویری از پس از حمله انتحاری به مراكز آموزشی هزارهها در کابل در ابتدای امسال، عکس از ایرنا
تصاویر دیگر با اجازه صاحبان عکسها -- آقایان کشتمند، گیزابی، و نقدی -- منتشر شدهاند.