علیرضا اشراقی هم اکنون ۱۳ سال است که به کار روزنامهنگاری مشغول است. او در این مدت در بسیاری از نشریات و روزنامههای ایرانی از جمله حیات نو، همشهری و شرق کار کرده و اتفاقا فرصت آن را داشته که در طول این مدت حوزههای مختلفی در مطبوعات از سیاسی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی را تجربه کند. اشراقی علوم سیاسی و معارف اسلامی خوانده و در دو سال گذشته به عنوان محقق مدعو در دانشکده روزنامهنگاری و همچنین موسسه مطالعات بینالملل در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا حضور داشته است. او همچنین پژوهشگر گروه مطالعاتی دین، سیاست و جهانیشدن در این دانشگاه بوده است. اشراقی هماکنون سردبیری برنامههای ایران در موسسه گزارشگری جنگ و صلح را برعهده دارد. یکی از کارهای این موسسه فراهم کردن زیرساختهای روزنامهنگاری و توانمندسازی روزنامهنگاران محلی در کشورهای مختلف جهان است. با او در مورد آسیبشناسی و چشمانداز روزنامهنگاری در ایران گفتوگو کردهایم.
به نظر شما تفاوت روزنامهنگاری در ایران با روزنامهنگاری رایج بینالمللی چیست؟
تفاوت از زمین تا آسمان است. با تسامح میشود گفت که روزنامهنگاری ایرانی جزیرهای جدا در نقشه جهانی است. خیلی از این تفاوتها ناشی از زیرساختهای ضعیف و ناکافی روزنامهنگاری در ایران است. قوانین موجود کار روزنامهنگاری را بسیار پرخطر کرده، اما رفتار حکومت ایران در برخورد با روزنامهنگاران حتی بر مبنای همین قوانین هم نیست و در عمل شما به عنوان یک روزنامهنگار - حتی اگر برای یک رسانه طرفدار حکومت کار کنید - نمیتوانید بر یک زمین سفت قدم بگذارید و مطمئن باشید که اتفاقی برایتان نمیافتد. آموزش روزنامهنگاری هم در ایران بازدهی مطلوبی ندارد و روزنامهنگار پرورش نمیدهد. تکنیکها و تئوریهای جدید روزنامهنگاری در ایران جا نیافتاده است. عملا این موسسات آموزشی نیستند که نیروی کار رسانهها را فراهم میکنند، در یک روند تصادفی نیروهایی با انگیزههای مختلف وارد رسانهها میشوند و در همان محیط معیوب شیوه روزمره «پرکردن» رسانه را یاد میگیرند و طبعا مخاطب هم چارهای جز این ندارد که دلش را به همین کالای موجود خوش کند و البته سلیقه فرهنگیاش را هم به این مساله عادت میدهد. برای همین عملا رقابت اندکی در فضای رسانهای ایران موجود است. سرمایه کافی هم برای انجام کار رسانهای با کیفیت بالا موجود نیست. رسانههای موجود حداقل امکانات و ابزار فیزیکی لازم برای کار روزنامهنگاری را در اختیار دارند. حقوق روزنامهنگاری ناچیز است و امنیت شغلی هم برایشان موجود نیست.
طبیعتا رفتار روزنامهنگاری در ایران هم متفاوت از استانداردهای بینالمللی است. ما با تعداد زیادی از فعالان سیاسی و مدنی در رسانهها مواجه هستیم. محتوای تولیدشده اغلب جانبدارانه است. شما اگر بخواهید تمام جوانب یک موضوع داغ را بدانید باید منابع مختلفی را مرور کنید چرا که هر کدام بنا به گرایش خودشان یک بخش آن را منعکس میکنند. سیاه و سفید دیدن مسایل مختلف موجب میشود که روزنامهنگاران آنها را سادهسازی کنند و به جای طرح پرسشهای تازه برای کشف پیچیدگیهای موجود در مساله به طور مدام یک روایت تکراری و جاافتاده را بازتولید کنند. روزنامهنگارهای اندکی هستند که حوزه تخصصی برای کارشان دارند و سعی میکنند تا اطلاعات و دانشی به روز در یک زمینه خاص داشته باشند. نتیجهاش میشود همین که گزارشها و تحلیلهای کلی و عمومی در مطبوعات منتشر میشود. متاسفانه همین روند را در رسانههای کوچک و بزرگ ایرانی خارج از کشور هم میبینیم.
در کشوری مثل ایران که بیش از ۱۰۰ روزنامهنگارش پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بازداشت شدند آیا انتظار رفتار استاندارد مطبوعاتی داشتن کمی ایدهآل نیست؟
من فکر نمیکنم بحرانی بودن شرایط توجیهی برای زیرپاگذاشتن استانداردهای اخلاقی مطبوعاتی باشد. اتفاقا نشاندهنده بلوغ اجتماعی و روزنامهنگاری است. کار روزنامهنگاری در ایران به خصوص در بخش سیاسی هزینه دارد و هزینهکردن شجاعت میخواهد. اما شجاعت داشتن منافی درست نوشتن نیست. بگذارید مثال بزنم. حدود ده سال پیش پرونده پرسر و صدایی در ایران به وجود آمد با اسم نوارسازان یا همان اعترافات امیرفرشاد ابراهیمی که یک عضو جداشده از انصار حزبالله بود که به عنوان گروه فشار در ایران مشهور بود. در نوار اعترافات او همه جور اتهاماتی علیه چهرههای مشهور و قدرتمند سیاسی ایران مطرح شده بود و طبعا هیچ نشریهای جسارت انتشار آنها را نداشت. ماهنامه پیام امروز اما کار جالبی کرد. تقریبا متن کامل حرفهای او را منتشر کرد اما در کنارش پاسخ تمام افراد متهم شده را هم جمعآوری کرده بود و اینها را کنار هم آورد. بله! ممکن است بگویید این ماهنامه هم بالاخره و پس از انتشار چند شماره دیگر توقیف شد. اما کدام کار ماندنیتر و بالغانهتر است؟ شما هنوز هم وقتی میخواهید درباره این پرونده چیزی بخوانید میتوانید به پیام امروز مراجعه کنید و احساس کنید که گزارش دقیقتر و عادلانهتری از ماجرا را به دست خواهید آورد. اگر وضعیتی سیاه هست لازم نیست ما سیاهترش بکنیم. مثلا آیتالله جنتی در نمازجمعه اخیر خود در تهران از طرح برخورد پلیس با زنان بدحجاب دفاع کرده است. من دیدم که برخی جاها روز بعدش نوشته بودند که جنتی خواستار اعدام زنان بیحجاب شده است! در حالیکه چنین حرفی به هیچ وجه در سخنان او ذکر نشده و کاملا تحریف شده است.
موارد زیادی هم هست که ناشی از بیدقتی و بیحوصلگی است. توجه کنید که در حوزههای غیرسیاسی فضا برای کار کردن بازتر است. اما شما انبوهی از گزارشهای اقتصادی و یا آمارهای اجتماعی را در مطبوعات ایران میخوانید که هیچ دقتی نسبت به نقل صحیح ارقام ندارد. البته بخش بزرگی از این اشکال به دبیر و سردبیر نشریه بازمیگردد که فرآیند لازم نظارت را رعایت نمیکند. بخشی از این هم باز به دلیل آن است که فرصت کافی برای این کار ندارند. متاسفانه در مطبوعات ایران هم جایگاه و شغلی به عنوان این که کسی بنشیند و کارش این باشد که ادعاها و فاکتهای ذکرشده در مطالب را چک کند و از صحت و سقم آنها قبل از انتشار مطمان شود وجود ندارد. باز مثال بزنم. بارها گزارشهایی در مطبوعات منتشر شده که حکایت از بحران خودکشی در ایران دارد. اولا که آمارهای مختلفی درباره خودکشی در ایران وجود دارد و لازمه یک کار استاندارد این است که ما بالا و پایین این آمارها را ذکر کنیم. پس از آن لازم است که میانگین مرجع خودکشی در جهان را ذکر کنیم تا بتوانیم مقایسه کرده باشیم و البته متوجه میشویم که آمار خودکشی در ایران پایینتر از خیلی کشورهای دیگر است. لازمه یک گزارش درست نوشتن رعایت همین مسایل ریز و کوچک است.
چه نوع ژانر و فرمتهایی در روزنامهنگاری ایرانی محبوبیت بیشتری دارند؟
یکی از محبوبترین ژانرها به نظرم «کولاژ» است که البته در متون آموزشی کلاسیک روزنامهنگاری درباره آن صحبتی نشده است. شما پشت کامپیوتر مینشیند و از چند سایت و خبرگزاری رسمی و نیمه رسمی اخبار را جمع میکنید و بعد بخشهایی از آنها را میبرید و کنار هم میگذارید و کمی هم جملات توضیحی به عنوان ملاط بین این بخشهای بریده شده اضافه میکنید این چیزی است که حالا با تسامح اسمش را گزارشنویسی تحلیلی خبری گذاشتهاند که متاسفانه محتوایش هم جانبدارانه است و یک طرفه به قاضی میرود. البته درک این موضوع طبیعی است. وقتی دستگاه حکومتی به رسانه به عنوان یک دستگاه پروپاگاندا نگاه میکند، طبیعی است که روزنامهنگاران مخالف هم سوی دیگر همین پروپاگاندا را برای بیاثر کردن زحمات دولت تولید میکنند.
چرا ژانرهایی که مثلا در نشریات مطرح آمریکایی و اروپایی وجود دارند مثل پروفایلنویسی وگزارشگری تحقیقی درنشریات ایرانی دیده نمیشوند؟ علت عدم توجه به چنین قالبهایی چیست؟
این که چرا به ژانرهای دیگری مثل پروفایلنویسی و یا گزارشگری تحقیقی توجه نمیشود دلایل متعددی دارد. سادهترینش شاید این است که دستمزدی که نویسنده میگیرد شایسته وقت و زحمتی که باید پای این کار بگذارد نیست. مشکل دیگر مساله دسترسی به اطلاعات است. وقتی آمارها و اطلاعات ساده اقتصادی و اجتماعی به راحتی در دسترس قرار نمیگیرد، طبعا گزارش تحقیقی نوشتن کار سختی میشود، به خصوص که انتظار میرود گزارشهای تحقیقی نتایجی را منتشر کنند که بالاخره مورد علاقه یک گروه ذینفوذ نیست و ممکن است برای نویسندهاش که به هیچ عنوان پشتیبانی مدیریت رسانه را در مواقع حساس نخواهد داشت دردسرساز شود. پروفایلنویسی به خصوص در بخش سیاسی آن پرخطر است. دسترسی مستقیم به چهرههای سیاسی خیلی وقتها موجود نیست و بسیاری از فاکتها و اطلاعات موجود درباره آنها هم قابل انتشار نیست. این ژانر در دوره موسوم به شکوفایی مطبوعات در دوران ریاست جمهوری خاتمی مورد توجه قرار گرفت اما نقطه ضعفش این بود که بیشتر بر شایعات وشنیدهها استوار بود تا بر مستندات. شنیده و شایعه ممکن است حقیقت داشته باشد اما وقتی سندی برای دفاع از آن وجود ندارد دردسرساز است و همین مساله موجب شکایتهای متعددی از مطبوعات شد.
به نظر شما وجه اصلی تفاوت روزنامهنگاری آنلاین با کاغذی چیست؟ آیا این تفاوت در ایران رعایت میشود؟
روزنامهنگاری آنلاین برخلاف روزنامهنگاری سنتی ساده و سرراست و خلاصهپسند است و به جایش راه میانبر برای دسترسی به منابع افزوده اطلاعاتی میگذارد. شما به جای آن که یک نقل قول بلند از فلان مقام عالیرتبه دولتی بیاورید میتوانید با نقل مهمترین کلمات گفتارش، لینکی هم به متن کامل سخنان او بدهید. همین مساله البته کمی موجب شده تا امکان چاپ خبر و یا مطلبی به شیوه «بزن و در رو» کمتر شود. برای این که خواننده راحتتر میتواند منابع دیگر را چک کند و مطمان شود که ادعای شما درست است یا نه. در روزنامهنگاری آنلاین همیشه برای خوانندگان حریص چیزی برای بیشتر دانستن فراهم است اما حوصله خواننده عجول هم کمتر سر میرود. جلب رضایت همزمان حریصها و عجولها یکی از رموز موفقیت روزنامهنگاری آنلاین است.
وضعیت روزنامهنگاری چندرسانهای در ایران چگونه است؟
من اطلاع دقیقی ندارم که در طول دوسال گذشته چقدر در مدارس روزنامهنگاری به حوزه چندرسانهای توجه شده است اما نمود چندانی از آن در رسانههای ایرانی به چشم نمیخورد. نهایتش یک بخش صوت و تصویر به فهرست موضوعی برخی از سایتها و خبرگزاریها افزوده شده است که کارش فقط بازنشر همان گزارشهای رادیو تلویزیون دولتی است. میشود با جسارت گفت که ایرانیها با پدیدهای با عنوان روزنامهنگاری چندرسانهای آشنا نیستند یا حداقل از آنچه در خط مقدم این نوع روزنامه نگاری درجهان رخ می دهد بسیار عقب هستند. مطبوعات ایرانی اگرچه همه به نوعی آنلاین شدهاند اما همان محتوا و ساختار کاغذی را حفظ کردهاند.
چه محدودیتها و یا موانعی اجازه نداده که چنین نوع روزنامهنگاری در ایران به صورت گسترده مورد استفاده قرارگیرد؟
به نظر من بزرگترین محدودیت برای رشد روزنامهنگاری چندرسانهای در ایران وضعیت اینترنت است. متوسط سرعت اینترنت در ایران برای دریافت کمتر از ۵۰۰ کیلوبایت در ثانیه و برای ارسال کمتر از ۲۰۰ کیلوبایت در ثانیه است. برای کاربران عادی البته حداکثر سرعت مجاز ۱۲۸ کیلوبایت است. طبق آمار ثبت احوال ایران در سال ۱۳۸۷ کمتر از هفت میلیون از جمعیت ایران از اینترنت استفاده کردهاند. اکثریت آنها به طریقه دیالآپ به اینترنت وصل میشوند و خوشبینانهترین تخمینها حدود ۵ درصد از این تعداد را دارای اینترنت پر سرعت برمیشمارد.
علاوه براین وقتی روزنامهنگار فقط از قلمش استفاده میکند راحتتر میتواند در فضاهای عمومی حضور یابد اما به محض اینکه دوربین و ضبط صوت در دستش میگیرد کار سخت میشود. کار «ضبط کردن» در ایران میتواند خیلی راحت یک موضوع امنیتی باشد. شما نمیتوانید به راحتی دوربین دستتان بگیرد و به خیابان بروید و انتظار برخورد پلیس و یا نیروی امنیتی و یا حراست فلان سازمان و اداره را نداشته باشد.
اصلا این شیوه روزنامهنگاری میتواند در ایران با استقبال عمومی مواجه شود؟
به شرط برطرف شدن موانعش چرا که نه! اتفاقا من احساس میکنم که گرایش عمومی جامعه ایران بیشتر به دیدن است تا خواندن. آمارهای مختلفی از دو دقیقه تا سی دقیقه درباره سرانه مطالعه روزانه در ایران ارایه میشود. اما به هر حال هر چه هست اندک است. برای همین روزنامهنگاری چندرسانهای در ایران میتواند مورد استقبال واقع شود. اتفاقا در حوزه اجتماعی این شیوه روزنامهنگاری میتواند تاثیرات مثبت فرهنگی داشته باشد و به خصوص به تقویت شبکههای اجتماعی کمک کند. تاثیر دیدن یک گزارش عکس و یا یک ویدیوی کوتاه چند دقیقهای گاه به مراتب بیشتر است و البته برای مخاطب هم جذابتر. مهمتر از همه این که باورپذیرتر هم هست.