ریچارد بنت، گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور افغانستان، در آخرین اظهارنظر خود از بلندرفتن آمار خودکشی دختران در افغانستان ابراز نگرانی کرد. در گزارش اخیری که بنت درباره وضعیت حقوقبشری افغانستان در پنجاهوپنجمین نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو ارائه کرد، ذکر شده است که بیش از ۵۰ درصد خودکشیهای ثبت شده در افغانستان در میان دختران جوان رخ داده است که به زعم این گزارش، این آمار در جنوب کشور حتی بیشتر است.
با توجه به فرهنگ محافظهکارانه افغانستان که در مورد خانواده و مسائل حساسی از این قبیل پنهانکار است، و همچنین بهدلیل فضای اختناق و سانسور حاکم بر ادارات دولتی و رسانهها، و ممنوعیت زنان از صحبت با گزارشگران، میتوان اطمینان یافت که این آمار میتواند بدتر و نگرانکنندهتر هم باشد. این آمارها و ارقام را اگر زنگ خطری بر وضعیت دشوار زندگی زنان و دختران افغانستان بدانیم، نمیتوانیم انکار کنیم که قوانین محدودکننده و زنستیزانهی بعد از تغییر رژیم، در سی و اندی ماه گذشته، در ایجاد این وضعیت نقش داشتهاند.
رژیم امارت/طالبان با صدور فرمانها و قوانینی که زنان را از تعلیم و تحصیل، کار، مشارکت اجتماعی و سیاسی و حتی حضور بدون همراهی محرم در فضاهای تفریحی و عمومی منع کرد، زنان را عملاً منزوی و خانهنشین کرد. این وضعیت نه تنها حقوق اولیه انسانی آنها را نقض میکند، بلکه پیامدهای گستردهای برای کل جامعه دارد و در درازمدت، مطمئناً بر رفاه روانی جامعه تأثیر منفی دارد.
اثرات انزوای اجتماعی زنان
با انزوای اجتماعی زنان، تعاملات اجتماعی در بین آنان منحصر به ارتباطات در حد خانواده و خویشان نزدیک شده است. حلقه دوستان، همسالان مکتب/مدرسه و دانشگاه، همکاران و هممسلکان، و گروههایی که بر پایه علایق، سلیقهها و استعدادهای مشترکی چون هنر، موسیقی، ورزش و تفریح شکل گرفته بودند، دیگر فرصت ارتباط ندارند. افراد به تدریج از هم دور میشوند و شبکههای دوستی کمرنگ میشود و از بین میرود. در نهایت ارتباطات کم و انزوای اجتماعی فرصتهای رشد و رضایت از خود را پایین میآورد.
با مروری بر پژوهشهای جهانی درباره تجربه اجباری انزوای اجتماعی در دوران فراگیری کرونا که آن را تا حدودی میتوان با وضعیت کنونی زنان افغانستان مقایسه کرد، میتوان دریافت خانهنشینی طولانی مدت، در میان بسیاری از افراد، بهخصوص آنانی که شخصیتی برونگرا دارند، کمکم باعث ایجاد احساس تنهایی، بیگانگی و بیهودگی درونی میشود. در نتیجه سلامت روان به شدت متأثر میشود و خطر ابتلا به اختلالات خلقی، حس تنهایی و افسردگی را افزایش مییابد.
در این شرایط، قابل تصور است که گسترش خبرهای وحشتناک، منفی و یأسآور در مورد دستگیری، زندانی شدن یا شکنجه دختران جوان به بهانههای واهی مثل کافی نبودن حجاب، و حتی خبرها و شایعات مجبور کردن دختران و زنان به ازدواج با سربازان و فرماندهان گروه حاکم، نوعی وحشت عمومی را در بین خانوادهها ایجاد کرده باشد. بسیاری از خانوادهها تدبیر را در ازدواجهای زودرس و در نتیجه اجباری دخترانشان یافتهاند.
فضای ترس، اضطراب و استرس مداوم، در میان جامعه به طور کل و در میان زنان به طور خاص، آسیبهای روانی را ایجاد کرده است که به یقین تا پایان عمر افراد را متأثر خواهد کرد. فقدان اختیار و کنترل زندگی بر هر فردی میتواند منجر به احساس درماندگی و یأس شود. در نتیجه شرایطی مانند افسردگی، اختلالات اضطرابی و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) ایجاد میشود که در ملاقات با زنانی که توانستهاند از آن محیط بیرون بیایند، این علائم به وضوح دیده میشود.
به حاشیه رانده شدن سیستماتیک زنان، جدایی و تبعیض آشکار جنسیتی و فرامین سرکوبگری که مخاطب آنان تنها زنان هستند، در واقع حس شئوارگی، فرودستی، حقارت، بیارزشی و انقیاد را تلقین میکند. این پیامها در آن دسته از دختران و زنانی که به شدت از نگاه روحی و روانی آسیبپذیر شدهاند، احساس شرم، گناه و شک به خود را به وجود آورده است. این احساسات به مرور درونی میشود؛ فرد که به تنهایی عاجز از تغییر شرایط ایجاد شده است، خود را سرزنش میکند و عزت نفسش به سرعت پایین میآید، در نیتجه رفتارهای خودْ تخریبی از خود بروز میدهد. در چنین وضعیتی، زن، این تأثیرگذارترین عضو جامعه انسانی بر تربیت و هدایت اعضای جامعه، مسیری از افسردگی تا به مرگاندیشی را میپیماید.
پیامدهای ممنوعیت زنان از زندگی اجتماعی، در دراز مدت برای جامعه عمیق و زیانبار است. اما چگونه میتوان به صاحبان ایدِئولوژی زنستیزانه فهماند که ارتقاء برابری جنسیتی و تضمین اینکه همه افراد از آزادی مشارکت کامل در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخوردار باشند، ضروری است؟
تصویر از دیجیکالا